()

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی

وَمَن وَجَدَنی عَرَفَنی

وَمَن عَرَفَنی اَحَبَّنی

وَمَن اَحَبَّنی عَشَقَنی

وَمَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ

وَمَن عَشَقْتُهُ قَتَلتُهُ

وَمَن قَتَلته فَعَلَیَّ دیته

ومن علی دیته فانا دیته ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

زندگی زیباست
زنگی تلاطمی همچو دریاست
گاه پایین گاه بالا
گاه داد و گاه بیداد
زندگی باران است
شرشر لحظه هایش
بی نهایت زیباست
زندگی زیباست
چون خدا با ماست...

: پریسا

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

پست ها از خودم نیستند
مگر اینکه زیرشان
نوشته باشم !

کلمات کلیدی
آقا جانم دلم برایتان تنگ شده است خیلی تنگ , بغض همه وجودم را پر کرده  دلم باریدن می خواهد... چه جایی بهتر از حریم حرمتان برای شکستن بغضهایم !؟ کجا را بیابم تا کمی آرام شوم!؟ می خواهم دعوتم کنی آقا ...

می دانم روسیاه تر از این حرفها هستم که چنین خواهشی از شما داشته باشم ولی آقا چه کنم دلم هوایتان را کرده...  هوایی شده...  دست من که نیست تقصیر از دل است خیلی دوستتان دارد نه تقصیر دل هم نیست مقصر شمایید هلاک مهربانی هایتان شده ام

میدانید شما خیلی خوبید خیلی ... وای که چقدر دلم پر میزند برای شب های حرم چه حالی می دهد پنج شنبه دم غروب با یک دل پر مسجد گوهر شاد باشی و کمیل بخوانی...  وای کمیل بخوانی ... چقدر من این دعا را دوست دارم خاطره ها دارم به همراهش

خوب دیگر نمیدانم شما باید دعوتم کنید اگر دلتان بخواهد من بیایم می آیم ولی اگر...  دلتان بخواهد !

پی نوشت : آقا جان ,"دلم" هوای دلم را داشته باشید که بدجور هوایی هوای حرمتان شده ... 

: پریسا

  • پریسا asemani
بی حجابی بی دینی نیست، دلت پاک باشد!!

 قلبی که بجای اطاعت از فرمان خدا در برابر هوای نفس سر فرود آورده است، از چه چیزی پاک است.. !

 از گناه یا از اطاعت؟!


 .
 .
 .

  • پریسا asemani
سجـده بر تربـت ارباب
 خدایا چه صفایی دارد

 

  • پریسا asemani
قایقی باید ساخت

پشت دریاها شهریست ...

  • پریسا asemani

اینجا مسجد دانشگاه ؛ محل اعتکاف دانشجویان دختر دانشگاه های استان ... است همه آمده اند تا ۳ روزی به دور از تعلقات دنیوی شان با خدای خویش درد و دل کنند ... آمده اند تا پاک شوند ؛ سبک شوند ؛ خدایی شوند ...  آمده اند تا پیوندشان با معشوق را محکم تر کنند ... تا غبارها و زنگار ها را از دلهایشان بزدایند تا صاف شوند جلا بگیرند با صفا شوند خوب شوند آمده اند تا پرواز کنند اوج بگیرند... !

هرکس در گوشه ای با خدایش خلوت کرده اینجا دغدغه همه رسیدن به معشوق است همه سعی دارند دلش را بدست آورند ... هر روز که میگذرد صفای دلت بیشتر میشود و حس نزدیکی بیشتری پیدا میکنی ... ولی حیف که روزهای خوب خیلی زود تمام میشوند ... !

روز سوم پر از شور و عشق و صمیمیت و صفاست ... لحظات آخر بعد از انجام اعمال ام داوود آقای ساعی نیا یرای روضه خوانی تشریف می آورند و چقدر سوزناک میخوانند روضه ی حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) را ... گریه ها و اشک ها و فریادها و ناله های عاشقان بلند میشود چه لحظات نابی است ... دیگر وقت رفتن است همه دلهاشان گرفته از اینکه دیگر تمام شد دیگر باید هرکدام کوله بار خود را بردارند و بروند ؛ بروند به آغوش دنیا ؛ دنیا با همه وسوسه هایش با همه وابستگی هایش دنیایی که گاهی بخاطرش غافل میشویم از عشق مان معبود مان خدایمان ... و او باز هم تحمل می کند بزرگی می کند مهربانی می کند و باز هم می بخشد ...

آنجا که هستی حال عجیبی داری حس می کنی نزدیک نزدیک هستی به خدا و شاید در لحظاتی ناب در آغوشش باشی ... چه کسی دوست دارد این لحظات ناب پر از عشق پر از دلبری کردن برای معشوق را  رها کند ؟ دل کندن از همچین جایی خیلی سخت است خیلی ...

اینجاست که میفهمی خدا را داشتن چقدر زیباست چقدر حرف زدن با او قشنگ است ... اینجاست که می فهمی چه لذتی دارد ناز خدا را کشیدن برای لحظه ای با او بودن ... اینجاست که می فهمی دنیا و تعلقاتش چقدر در برابر این احساس های زیبا حقیر و بی ارزش است ... اینجاست که گریه کردن ها و اشک ریختن هایش عین آرامش است ...  اینجاست که درک می کنی مفهوم عمیق الهی و ربی من لی غیرک را ...

:پریسا

  • پریسا asemani
السلام علیک یا اباعبدالله ...

سلام آقا جون امروز تولدتون هست ؛  تولدتون مبارک ...  پارسال روز تولد امام رضا(ع) بود که ازشون خواستم توفیق زبارتشون رو برام عیدی بدن و  یک هفته بعدش برای اردوی مشهد ثبت نام کردم و حدود یک ماه بعدش هم رفتم ... آخه شنیده بودم که تو ایام عید و ولادت از ائمه اطهار علیه السلام هر چی بخواییم برامون عیدی میدن ...  حالا منم اومدم عیدیمو بگیرم

می دونید چی میخوام ... کربلا آقا جون ...  حرم شش گوشتون ... بین الحرمین ... حرم داداشتون... دلم شما رو میخواد دلم میخواد بیام پیشتون

 

وقتی عکس حرمتون رو که از تلویزیون پخش میشه میبینم دلم میسوزه برای خودم که تا حالا لیاقت زیارتتون نصیبم نشده ... ازتون میخوام دعام کنید ؛ دعا کنید نزدیک تر بشم به خدا ... دعا کنید خوب باشم ... دعا کنید لایق باشم برای زیارت ...

یا حسین یا شهید کربلا یا وجیها عندالله ...

منتظرم آقا جون ...

: پریسا

  • پریسا asemani
دختر سیبی است که بایدازدرخت سربلندی چیده شود.نه درپای علف های هرز

 در روزگاری که چشمان سیاه شبه آدمیان حریص تر از همیشه است،

 عده ای رویای زیبایی را در هتک عفت میبینند.

 در هتک حریمی که

 از تندیس حیا، یاس بوستان محمدی در دفتر ارزش های یک بانو به جا مانده است.

 بغض نوشت :

 بانو!

 حجاب و کیمیای غیرتت را به لبخندی هرز مفروش ...

 

پی نوشت :

چند درجه حرارت بیشتر پختـه ترت مـی کند..!

 هــوا ممنونم!

 گرم که می شوی

 تازه می فهمم لذت حجاب را...

 لذت بندگی را..

  • پریسا asemani
گنجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

  • پریسا asemani
یا اَبا الحَسَنِ یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ

 یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا

 اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ

 وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَالله

 [❤الــلــهم عجــل لولیکــــــ الــفــــرج❤]

  • پریسا asemani
زندگی" یعنی ساختن 

 "ساختن" اول از خود

 "خود" یعنی خود شناسی

 "خود شناسی" یعنی ارتباط با درون

 "درون" یعنی نوری از قدرت بی کران

 "قدرت بیکران" یعنی خدا

 پس زندگی یعنی فقط و فقط "خدا"

 "فقط و فقط" یعنی "بندگی"

 "زندگی یعنی بندگی خدا"

 البته هر موجودی این "افتخار و توفیق" را ندارد

 "پس زندگی یعنی افتخار بندگی خدا"


 به خودت ببال که بنده خدا هستی

  • پریسا asemani
خدایا!

 پشت حصارِ

 تکرارِ خطاهایم...

 بنویس...

 جوانی...!!!

  • پریسا asemani
حوصله خواندن ندارم ...
حوصله نوشتن را هم ...
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود، نه نوشتن
بیـــــــــــــــا ...
فقط همین!

اللهم عجل لولیک الفرج

.

  • پریسا asemani

می گویند سیاهی ِ چادرم چشمــــ را میزند

چشم آدم های حریص وهرزه را ،

چشم را که هیچ !

خبرندارند تازگی ها دل را هم می زند!

دل آدم های مریض و بیمار دل را!

از شما چه پنهان چادرم دست و پا گیر هم هست!

دست و پای بی بند و باری را می بندد

چادر برای کسانی استــــ که نمی خواهند

عزتــــ ِ آخرتشان را به بهای نا چیز ِ لبخند های هرزه بفروشند!

┘◄ چادرم سند بندگی و عبودیتم را امضا می کند

 

  • پریسا asemani
بعضــی اشــک هــا هستنــد، بــی دلیــل، بــی بهــانــه، یــک دفعــه ای، نصفــه شبــی ...

عجیــــــــــب، آدم را آرام مــی کنند ...

میگوینــد ایــن اشکهــای بــی بهــانــه سنــدشــان بــه نــام "خـــــداست "

  • پریسا asemani
وقتی عصبانی هستید،
 مواظب حرف زدنتان باشید؛
 چون عصبانیت شما فروکش خواهد کرد
 ولی حرفهایتان یک جایی باقی می مانند برای همیشه...!

:)

  • پریسا asemani

گاهی وقتها هست که یک حسی همه وجودت را فرا میگیرد

از آن حس های ناب عجیب و غریب ...

 از همانهایی که نخورده مستت می کند

 کیفورت می کند , از خود بی خودت می کند , بی تابت می کند

 به گونه ای که گه دیگر طاقت نداری , میخواهی رها سازی روحت را از کالبد تنت

سبک شوی سبکِ سبک

به پرواز درآیی , به سوی آسمانها

بی هیچ تعلق خاطری

بروی و بروی و بروی

هر چه بیشتر اوج بگیری بهتر حس می کنی بیشتر کیف می کنی

با اوج گرفتنت نزدیک تر میشوی به منشا آن حال و هواهای خوش ...

وچه کسی می تواند اینچنین تو را غرق در شادی و کیفوری و سر مستی کند ؟

به جز "دلبر" جانان

به جز" او" 

به جز او که نزدیکِ نزدیک است به ما حتی از رگ گردنمان

و چه خوب و خوش و عاشقانه می نوازد بنده هایش را ...

تنها کافی است یک گام فقط یکی به سویش برداریم ...

: پریسا

  • پریسا asemani
  • پریسا asemani

بانو!

 ما در کوچـــه های تنگـــه زمانــه مـــان

 برای یــاری امــــام غایب مــان سیلـــــی کـــه هیـــچ

 غصـــــه هـــــــــــم نخــــــورده ایم...

 

 

 

  • پریسا asemani
باغبان رفت و گل نیلوفرش را می زدند
 دست ساقی بسته بود و کوثرش را می زدند

 در میان کوچه زهرا دامن حیدر گرفت
 دست حیدر بسته بود و ...

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ

 اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ نَبِىِّ اللّهِ

 اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَلِیلِ اللّهِ

 

پی نوشت : مادرمان شهید شد ...

 

دانلود: روضه حضرت فاطمه(س)

  • پریسا asemani
Interview with god
گفتگو با خدا

I dreamed I had an Interview with god
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم

So you would like to Interview me? “God asked”
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟

If you have the time “I said”
گفتم : اگر وقت داشته باشید

God smiled
خدا لبخند زد

My time is eternity
وقت من ابدی است

What questions do you have in mind for me?
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

What surprises you most about humankind?
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

Go answered …
خدا پاسخ داد …

That they get bored with childhood
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند

They rush to grow up and then long to be children again
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند

That they lose their health to make money
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند

And then lose their money to restore their health
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند

By thinking anxiously about the future That
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند

They forget the present
زمان حال فراموش شان می شود

Such that they live in neither the present nor the future
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال

That they live as if they will never die
این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد

And die as if they had never lived
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند

God’s hand took mine and we were silent for a while
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم

And then I asked …
بعد پرسیدم …

As the creator of people what are some of life’s lessons you want them to learn?
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟

God replied with a smile
خدا دوباره با لبخند پاسخ داد

To learn they cannot make anyone love them
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد

What they can do is let themselves be loved
اما می توان محبوب دیگران شد

learn that it is not good to compare themselves to others
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند

To learn that a rich person is not one who has the most
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد

But is one who needs the least
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love
یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم

And it takes many years to heal them
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد

To learn to forgive by practicing forgiveness
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن

To learn that there are persons who love them dearly
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند

But simply do not know how to express or show their feelings
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند

To learn that two people can look at the same thing and see it differently
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others
یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند

They must forgive themselves
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند

And to learn that I am here
و یاد بگیرن که من اینجا هستم

Alwaysهمیشه



*

*

*

خلاقترین هنرمند: “خدا”


Ice Crystals

  • پریسا asemani
گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟

گفتم: چه می‌دانم، لابد این‌طوری خوش‌تیپ تری!

گفت: نچ!

گفتم: خب لابد فهمیدی این‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!

گفت: نچ!

گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی

بیشتر دوستت دارم!!

گفت: نزدیک شدی!

گفتم: آها!! دیدی گفتم همه‌ی قصه‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!

گفت: برو بابا… دور شدی باز

گفتم: خب خودت بگو اصلاً

گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “زهرا”ست، خواستم کمی

شبیه “زهرا ” باشم.

  • پریسا asemani

از یک طرف سیلی

از یک طرف دیوار

از یک طرف در

از یک طرف مسمار

از یک طرف پهلو


از هر طرف آتش!

فاطمیه هجرت از ما تا به اوست ...

  • پریسا asemani

از زبان "استاد سخن حاج حسین انصاریان":

شهید وقتی که لحظه جان دادنش می رسد، ملک الموت حرکت میکند ؛

خطاب می رسد: کجا می روی ؟

می گوید : "یک نفر میخواهد بمیرد،

شما هم از اول خلقت آدم به من مسئولیت دادید که جانها را بگیرم ."

خطاب می رسد : بنشین ؛ جان شهید را خودم باید بگیرم .

بین من و او حجابی نیست .

تو در حدی نیستی که بتوانی جان او را بگیری ... 

  • پریسا asemani

مـ ـادر هـر کـاری کـنـد اهـل خـانـــ ه هـم یـاد مـیـگـیـرنـد ...

مـثـلا اگــر شـ ـهـیـد شـ ـود ...

یـا فـاطـ ـمــ ه زهـ ـرا (س) ...

السلام علیکِ ایتها الصدیقة الشهیدة

  • پریسا asemani

خــداوندا :

تــو خیلـــی بزرگی و مـــــــــن خیلی کوچک !

امـــــــا تو به این بزرگی مـن ِ کوچـــــــــــک را فراموش نمیکنی !

ولـــــــی من به این کوچکی تـــــــــــــــــــــــــو را فراموش کــــــــــرده ام

  • پریسا asemani

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

دیری است آسمان مرا شب گرفته است

خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟

اللهم ارنی الطلعه الرشیده بحق حضرت زهرا (س)

  • پریسا asemani

یا مُقَلِبَ القُلوبِ والاَبصار

یا مُدَبِّرَاللَیلِ والنَّهار

یا مُحَوِّلَ الحَولِ والاَحوال

حَوِّل حالَنا اِلی اَحسَنِ الحال

 

 

سال نو همگی مبارک

خدایا همیشه هوامونو داشته باش ...

  • پریسا asemani

یاحبیــــب
من لا حبیب له


یا طبیب
من لا طبیب له

یا رفـــیــق
من لا رفیق له


یا دلیل
من لا دلیـــــــــل له

یا انیس
من لا انیس له

----------------------------------------

کــــی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را
کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را


غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضــــــور
پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را


با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هــــــــزار دیده تماشا کنم تو را

  • پریسا asemani

تو قــــول بده با همیـــن بهـار خواهــی آمـد

من هـــــر روز

خانــــه ی دلــم را تکان خواهــــم داد !

[♥] امام موسی کاظم علیه السلام:

أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ‌ إِنتِظارُ‌ الفَرَجِ؛

بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.

تحف العقول، ص

  • پریسا asemani

روزی هزار بار دلت را شکسته ام....

بیخود به انتظار وصالت نشسته ام....

هر بار این تویی که رسیدی و در زدی....

هربار این منم که در خانه بسته ام....

هرجمعه قول میدهم که آدم شوم ولی...

هم عهد خویش هم دلتان را شکسته ام...

آقا.......

  • پریسا asemani