()

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی

وَمَن وَجَدَنی عَرَفَنی

وَمَن عَرَفَنی اَحَبَّنی

وَمَن اَحَبَّنی عَشَقَنی

وَمَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ

وَمَن عَشَقْتُهُ قَتَلتُهُ

وَمَن قَتَلته فَعَلَیَّ دیته

ومن علی دیته فانا دیته ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

زندگی زیباست
زنگی تلاطمی همچو دریاست
گاه پایین گاه بالا
گاه داد و گاه بیداد
زندگی باران است
شرشر لحظه هایش
بی نهایت زیباست
زندگی زیباست
چون خدا با ماست...

: پریسا

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

پست ها از خودم نیستند
مگر اینکه زیرشان
نوشته باشم !

کلمات کلیدی

۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

Interview with god
گفتگو با خدا

I dreamed I had an Interview with god
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم

So you would like to Interview me? “God asked”
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟

If you have the time “I said”
گفتم : اگر وقت داشته باشید

God smiled
خدا لبخند زد

My time is eternity
وقت من ابدی است

What questions do you have in mind for me?
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

What surprises you most about humankind?
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

Go answered …
خدا پاسخ داد …

That they get bored with childhood
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند

They rush to grow up and then long to be children again
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند

That they lose their health to make money
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند

And then lose their money to restore their health
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند

By thinking anxiously about the future That
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند

They forget the present
زمان حال فراموش شان می شود

Such that they live in neither the present nor the future
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال

That they live as if they will never die
این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد

And die as if they had never lived
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند

God’s hand took mine and we were silent for a while
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم

And then I asked …
بعد پرسیدم …

As the creator of people what are some of life’s lessons you want them to learn?
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟

God replied with a smile
خدا دوباره با لبخند پاسخ داد

To learn they cannot make anyone love them
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد

What they can do is let themselves be loved
اما می توان محبوب دیگران شد

learn that it is not good to compare themselves to others
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند

To learn that a rich person is not one who has the most
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد

But is one who needs the least
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love
یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم

And it takes many years to heal them
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد

To learn to forgive by practicing forgiveness
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن

To learn that there are persons who love them dearly
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند

But simply do not know how to express or show their feelings
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند

To learn that two people can look at the same thing and see it differently
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others
یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند

They must forgive themselves
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند

And to learn that I am here
و یاد بگیرن که من اینجا هستم

Alwaysهمیشه



*

*

*

خلاقترین هنرمند: “خدا”


Ice Crystals

  • پریسا asemani
گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟

گفتم: چه می‌دانم، لابد این‌طوری خوش‌تیپ تری!

گفت: نچ!

گفتم: خب لابد فهمیدی این‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!

گفت: نچ!

گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی

بیشتر دوستت دارم!!

گفت: نزدیک شدی!

گفتم: آها!! دیدی گفتم همه‌ی قصه‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!

گفت: برو بابا… دور شدی باز

گفتم: خب خودت بگو اصلاً

گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “زهرا”ست، خواستم کمی

شبیه “زهرا ” باشم.

  • پریسا asemani

از یک طرف سیلی

از یک طرف دیوار

از یک طرف در

از یک طرف مسمار

از یک طرف پهلو


از هر طرف آتش!

فاطمیه هجرت از ما تا به اوست ...

  • پریسا asemani

از زبان "استاد سخن حاج حسین انصاریان":

شهید وقتی که لحظه جان دادنش می رسد، ملک الموت حرکت میکند ؛

خطاب می رسد: کجا می روی ؟

می گوید : "یک نفر میخواهد بمیرد،

شما هم از اول خلقت آدم به من مسئولیت دادید که جانها را بگیرم ."

خطاب می رسد : بنشین ؛ جان شهید را خودم باید بگیرم .

بین من و او حجابی نیست .

تو در حدی نیستی که بتوانی جان او را بگیری ... 

  • پریسا asemani

مـ ـادر هـر کـاری کـنـد اهـل خـانـــ ه هـم یـاد مـیـگـیـرنـد ...

مـثـلا اگــر شـ ـهـیـد شـ ـود ...

یـا فـاطـ ـمــ ه زهـ ـرا (س) ...

السلام علیکِ ایتها الصدیقة الشهیدة

  • پریسا asemani

خــداوندا :

تــو خیلـــی بزرگی و مـــــــــن خیلی کوچک !

امـــــــا تو به این بزرگی مـن ِ کوچـــــــــــک را فراموش نمیکنی !

ولـــــــی من به این کوچکی تـــــــــــــــــــــــــو را فراموش کــــــــــرده ام

  • پریسا asemani

شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای

وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

دیری است آسمان مرا شب گرفته است

خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟

اللهم ارنی الطلعه الرشیده بحق حضرت زهرا (س)

  • پریسا asemani

یا مُقَلِبَ القُلوبِ والاَبصار

یا مُدَبِّرَاللَیلِ والنَّهار

یا مُحَوِّلَ الحَولِ والاَحوال

حَوِّل حالَنا اِلی اَحسَنِ الحال

 

 

سال نو همگی مبارک

خدایا همیشه هوامونو داشته باش ...

  • پریسا asemani