()

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی

وَمَن وَجَدَنی عَرَفَنی

وَمَن عَرَفَنی اَحَبَّنی

وَمَن اَحَبَّنی عَشَقَنی

وَمَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ

وَمَن عَشَقْتُهُ قَتَلتُهُ

وَمَن قَتَلته فَعَلَیَّ دیته

ومن علی دیته فانا دیته ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

زندگی زیباست
زنگی تلاطمی همچو دریاست
گاه پایین گاه بالا
گاه داد و گاه بیداد
زندگی باران است
شرشر لحظه هایش
بی نهایت زیباست
زندگی زیباست
چون خدا با ماست...

: پریسا

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

پست ها از خودم نیستند
مگر اینکه زیرشان
نوشته باشم !

کلمات کلیدی
دستم به روی سینه برای ارادت است ...

 اینجا بارگاه امام کرامت است .

 

 فرقی نمی کند زکجا می دهی سلام

 او می دهد جواب تو را اصل نیت است


زیباترین خاطره هامان نگفتنے ست

 تصویر صحن خلوت و باران نگفتنے ست ...

 السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

  • پریسا asemani
ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتاً کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش مأموران فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالاً پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش به سر میبرد ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت:
پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است!
من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است!
وای ! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید.
کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مأمورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد.
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم. الان موقع این کار نیست.
به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجدداً در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراعات بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود.
  • پریسا asemani

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌صفت باشم
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است 
و تو هم به یاد داشته باش :من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،
تو را دیگرى باید برایت بسازد و
تو هم به یاد داشته باش
منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است ،
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى
و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه
ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى
می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم ،
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسان‌هاست ،
پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند،
حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،
دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتا رقیبى،
من قابل ستایشم، و تو هم.
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت،
اما همگى جایزالخطا.
نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،
و یادت باشد که کارى نه چندان راحت است …

از زندگی هرآنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه آرزویش را داریم

 
"مهاتما گاندی "

  • پریسا asemani
توجهت به هر چه باشد
قیمت تو همان است
اگر توجهت به خدا و خوبان خدا باشد
قیمتی می شوی
حواس تو به هر که رفت تو همانی ...

حاج آقا دولابی

.
.
.

رفیق!
حواست باشد به که دل می دهی ...



  • پریسا asemani
 

(بار دیگر) در «صور» دمیده مى‏شود،
ناگهان آنها از قبرها،
شتابان به سوى پروردگارشان مى‏روند!
(51)
مى‏گویند: «اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟!
(آرى) این همان است که خداوند رحمان وعده داده، و فرستادگان (او) راست گفتند!» (52)
صیحه واحدى بیش نیست،
(فریادى عظیم برمى‏خیزد)
ناگهان همگى نزد ما احضار مى‏شوند!
(53)
(و به آنها گفته مى‏شود:)
امروز به هیچ کس ذره‏ اى ستم نمى‏شود،
‏ و جز آنچه را عمل مى‏کردید جزا داده نمى‏شوید! (54)

:سوره یس

فریادی عظیم...صیحه ای واحد...مایی که خوابیم ...و هجوم ِ بیداری....

  • پریسا asemani
تو شاهکار خالقی ،
تحقیر رو باور نکن!

بر روی بام زندگی هر چیز می خواهی بکش ،
زیبا و زشتش پای توست ،
تقدیر رو باور نکن!

تصویر اگر زیبا نبود ،
نقاش خوبی نیستی از نو دوباره رسم کن ،
تصویر رو باور نکن!

خالق تو را شاد آفرید ،
آزاد آزاد آفرید ،
پرواز کن تا آرزو ،
زنجیر رو باور نکن!!
  • پریسا asemani
ای کاش
فقط چشمانمان بودیم
بدون گفتن ، حرف می زدیم

بدون لمس کردن ، احساس می کردیم
بدون واژه ها ، می شنیدیم
ای کاش
فقط چشمانمان بودیم
به خدا بعد از آن
دیگر
نه دلی می شکست
نه دلی می گرفت
و نه حتی دلی تنگ می شد
ای کاش
فقط چشمانمان بودیم
  • پریسا asemani
منم و یک دنیا هوای حرمتان در سرم ...

منم و دلی که سخت تنگ است برایتان ...

منم و  بغض های نشکسته ام ...

آقا جان چند شبی است که خواب حرمتان را میبینم و بی تاب تر میشوم و ...

 باب الجوادتان... صحن انقلابتان... ایوان طلایتان... ضریحتان... وای که چقدر دلم پر میکشد برای این ها!... بیایم و درست روبه روی ضریحتان بایستم و من باشم و شما و خدای خوبی ها... دیگر چیزی نفهمم و مست شوم... عاشق شوم... ببارم و جاری شوم ...

یعنی امسال هم دعوتم میکنید؟؟

می بینید آقا جان امسال هم شب تولدتان میخواهم که دعوتم کنید... من چشم امیدم به شما بسته است ...

میلادتان مبارک ...

وعده ما : به این زودی ها رو به روی ضریحتان من و شما و خدا  ...

:پریسآ

  • پریسا asemani

روزگارم این است:

دلخوشم با غزلی

                          تکه نانی , آبی

                                              جمله ی کوتاهی

                                                                       یا به شعر نابی

و اگر باز بپرسی گویم :

دلخوشم با نفسی

                          حبه قندی , چایی

                                              صحبت اهل دلی

                                                                      فارغ از همهمه ی دنیایی


+ گیله مردی می گفت: دلخوشی ها کم نیست ... دیده ها نابیناست !


  • پریسا asemani

کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،

سفری بی همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت:

هر کجا لرزیدی،

از سفرترسیدی،

تو بگو، از ته دل

من خدا را دارم...

 

  • پریسا asemani

                                      نه تو می مانی و نه اندوه
                                      و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
                                      به حباب نگران لب یک رود قسم،
                                      و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
                                      غصه هم می گذرد،
                                      ... آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
                                      لحظه ها عریانند.
                                      به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
  • پریسا asemani
صدا می‏زند:
                "یاکریم"ها را پَر بِدِه...
من اما تنها لب هایم را می‏گشایم:
                                              یا کریمُ.... یا کریمُ.... یا کریمُ...
                            آی واژگانم!
                                          پر بکشید به آسمان، سوی کریم...
  • پریسا asemani

 

اگر دیگر همه از آب گل آلود ماهی میگیرند،
از بدیشان نیست،
آبهای تمیز دیگر ماهی ندارند...

لیلا صادقی

  • پریسا asemani

گاهی فکر کردن به بعضی ها

ناخود آگاه لبخند روی  لبات میشونه

چقدر دوس دارم این لبخند های بیگاه را…

 

  • پریسا asemani

مــانــده ای

 رویِ تــمــامِ کــاغــذهــایِ ســپــیــدی کــه قــاب کــرده ام

 کـوبــیــده ام حــوالـیِ هــمــیــن دل ؛

 رویِ تــمــامِ صـنــدلـیـ هــایِ خــالــی

 رویِ تــمــامِ پـیــچـکـــ هـای مـدهـوش کـنـنـده یِ کـوچـه هایِ شــهـــر . .

 مــانــده ام

 چـگــونــه کــســی مــی تــوانــد

 ایــن انــدازه

 مــرئــی بــاشــد و نــامــرئــی ؟ . . .

  • پریسا asemani
مراقب باش؛

 دست روزگار هلت میده ...

 ولی قرار نیست تو بیفتی ...

 اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری ...

 به همین سادگی ...

  • پریسا asemani

ز جوار دخت بی بی فاطمه

می‌شوم نائب زیارة از همه

یا رب چه قشنگ است و چه زیبا حرم قم

چون جنت اعلا، حرم محترم قم

بانوی جنان، اخت رضا، دختر موسی

دردانه زهرا و ملائک خدم قم

این مژده بس او را که بهشت است جزایش

هر کس که زیارت کندش در حرم قم

 

پ.ن : ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر مبارک !!

  • پریسا asemani
زندگی بافتن یک قالی است !!!

 نه همون نقش و نگاری که خودت می خواهی

 نقشه از قبل مشخص شده است

 تو در این بین فقط می بافی

 نقشه را خوب ببین ؛ خوب بباف

 نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند !!!

.

  • پریسا asemani

 

  • پریسا asemani
حرفای قشنگ !! ..

 کلیک کنید !

  • پریسا asemani

عید آمدو خنده به لبان شد

با ساز دلم شاد وروان شد

 مستانه زدم سوی تو آهنگ

دوستانه دلم به آسمان شد . . .

پ.ن : حلول ماه شوال

و عید سعید فطر مبارک باد!

  • پریسا asemani

عصر حدودای ساعت ۵ اینا بود با دختر خالم میرفتیم مانتو بخریم ، داشتم بیرونو نگاه میکردم یه جوری بود همه موبایل به دست تو خیابون بودن و صدای جیغ هم میومد... ماشینو نگه داشتیم از یه آقایی پرسیدیم چی شده !؟ گفت : مگه شمامتوجه نشدین؟! زلزله اومد دیگه ... چون تو ماشین بودیم نفهمیده بودیم ، بعد فک کردیم دیگه به خیر گذشته و به راهمون ادامه دادیم یه ۵ ،۶ دقیقه بعدش زمین به شدت لرزید اینبار دیگه کاملا حسش کردیم ساختمونا قشنگ داشتن تکون میخوردن حتی یه آجرم از یکیشون افتاد... خیلی وحشتناک بود من فقط جیغ کشیدم نگران خودم نبودم چون تو خیابون تو ماشین بودیم خوب چیزیمون نمیشد ولی نگران اونایی بودم که تو خونه بودن هرچی هم زنگ میزدیم نمیگرفت خطا هم اشکال پیدا کرده بود...  سریع برگشتیم خونه مامان بزرگم اینا... خوشبختانه مامانم اونجا بود و مامان بزرگم زیاد نترسیده بود ... موندن تو خونه تو اون شرایط اصلا به صلاح نبود این بود که همه وسایلامون رو جمع کردیم و رفتیم پارک تا شبو اونجا بمونیم ... لرزه تو فضای باز خیلی حس نمیشه برا همینم بود که زلزله ای که ساعت ۳:۱۰ اومده بود رو ما نفهمیده بودیم ولی اون هم شدتش نسبتا زیاد بود ! ... صبحش رفتیم خونه و شب رو دوباره تو پارک بودیم

حالا مرکز زلزله شهر ما نبود اینطوری لرزید دیگه خدا میدونه مردم شهرای زلزله زده چیا کشیدن

تصاویری و صحنه هایی که از شبکه استانی پخش میشه گویای عمق فاجعه است که شبکه های ملی خیلی خیلی کم به این موضوع پرداختن حس خوبی نیست

دختره جلو چشماش مادرش و از دست داده و داره گریه میکنه

پدره نتونسته بچش رو نجات بده

مادره تنها فرزندش زیر آوار پر پر شده

بیشتر روستاها به کل با خاک یکسان شدن

امیدوارم فقط خدا بهشون صبر بده... مصیبت بزرگیه شایدم امتحان الهی باشه نمیدونم

الان هم که دارم اینا رو مینویسم مطمئن نیستم یه دقیقه بعدش زنده هستم یا نه ؟ اینجا پس لرزه ها همچنان ادامه داره امروز حدود ساعت 6:30 بعد از ظهر بود که بازم زلزله اومد مقیاسش هم 5 و خورده ای ریشتر بود... حالا فقط  گسل شهرای ورزقان اهره که فعال شده  کارشناس ها گفتن تا حدود دو ماه دیگه این پس لرزه ها ادامه پیدا میکنه و بعدش دیگه زمین آروم میگیره فقط باید دعا کنیم تو این مدت به خاطر این پس لرزه ها گسل شهر ما که جزء خطرناکترین گسلهای ایران هم هست فعال نشه چون انرژی اون خیلی زیاده و اگه فعال بشه تقریبا میشه گفت همه جا ویران میشه  ...

پ.ن: دیروز رفته بودیم مناطق زلزله زده چند تا هم عکس گرفتم میتونید تو ادامه مطلب ببینید

سایت مرکز لرزه نگاری کشور

نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مرداد 1391ساعت 3:12

" پریسا "

 

  • پریسا asemani
فیلم کوتاه بود اما واقعی و البته دردناک

مردد بودم نگاه بکنم راستش تاب دیدن همچین صحنه هایی را ندارم ... ولی دیدم آن طفل معصومی را که قربانی شده بود آن هم بدست پدرش ...میگویند به حال خودش نبود وقتی اقدام به قتل کرده بود عزیزترینش دخترش غرق خون بود و او نمیدانست چه کرده "هنوز به خودش نیامده بود" دخترک را صدا میزد

دقیق نمیدانم چه ماده ای بوده کراک ؛ شیشه یا هر کوفت زهرماری دیگر... مسبب این همه بدبختی و بیچارگی و ظلم .... دیگر جنایتی بالا تر از این که جگر گوشه خودت را پاره تنت را با دست های خودت سر ببری ...

من مانده ام جوانان اینها را می بینند و باز هم گرفتارشان میشوند؟؟ 

:پریسا

  • پریسا asemani

ناگهان آسمان بهاری شد . . .

 عشق در کوچه ها جاری شد . . .


 نور ماه مدینه را تا دید،


 عرق شرمِ ماه جاری شد . . .


 میلاد کریم سبزپوش آل فاطمه

 تنهاترین سردار لشکر حیدر و غریب شهر پیامبر تهنیت باد . . .

  • پریسا asemani

شیشۀ عطر بهار
لب دیوار شکست
و هوا،
پر شد از بوی خدا...

همه جا آیت اوست،
دیدنش آسان ست
سخت آن ست که نبینی او را...

  • پریسا asemani

از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت

 جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و
 زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و
 متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و
 اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است.
 آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. …

جودی عزیزم! 

 ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

 هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

 پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد :

باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم . . .

  • پریسا asemani
۳۳۴۱۳۱۹

۳۳۹۳۲۳۷

 

      http://bandarstudents.persiangig.com/other/82.swf" title="تولد">... تــولــــــد ... 

     


  • پریسا asemani
مولای من... عشق من... همه وجودم خدا جانم ؛ سلام

خدا جانم خدای خوب و مهربانم به درگاهت پناه آورده امِ ؛ آمده ام تا کیف کنم  تا لذت ببرم از محضرت... آمده ام تا ببارم برایت... تا بخشیده شوم... پاک شوم... عاشق شوم... جاری شوم... خدایی شوم...

حالا تو ای بهترین معبود من میپذیری مرا ؟ این بنده حقیر سراپا تقصیرت را... خدا جانم من که میدانم تو چقدر بزرگی... ماهی... مهربانی... اصلا من هلاک میشوم تمام میشوم در برابر مهربانیهایت ؛ مگر میشود کسی در جستجوی تو باشد و پیدایت نکند

چه عاشقانه دلبری میکنی از ما خدا جان... چه خوب عشق را در دلهایمان میریزی و دچارمان میکنی... دارم عاشقت میشوم خدا... چه نوازشی میکند مارا این حس قشنگ دوست داشتنت...  خوب میدانی که هیچ محبی تاب هجران محبوبش را ندارد من هم طاقت دوریت را ندارم خدا جانم... هیچ گاه تنهایم نگذار هیشه همراهم باش... کمکم باش و عشقم باش...

خدا جانم میدانی دلم چه میخواهد؟ 

بالاترین مرتبه عشق فدا شدن در راه معشوق است .

میخواهم فدایت شوم...  خیلی دوستت دارم !

پی نوشت :

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

 

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

 

حقا که به چشم در نیامد ما را

 

: پریسا

  • پریسا asemani

قال رسول الله (ص): مَن سَمِعَ مُنادیا یُنادی یا للمسلمین فلم یَجبه فلیسَ بِمُسلم

حضرت رسول(ص):هرکس فریاد کمک "ای مسلمانان"را شنید وپاسخی نداد،پس او مسلمان نیست!!


در میانمار از کشتار مسلمانان پشته ساخته اند و ما اینجا نشسته ایم وسر قیمت مرغ بحث میکنیم!

ای سازمان ملل برخیز و ببین!چرا خفه شده ای ویک بیانیه هم نمی دهی!!!!!

ای به اصطلاح صلح دوستان جهان برخیزید!!

آمریکا ،انگلیس،اسرائیل !!مدعیان حقوق بشر بیدار شوید!!

ما وبلاگ نویسان ایرانی حمایتمان از مسلمانان محروم ومظلوم میانمار اعلام می کنیم و از همه آنهایی که دستشان می رسد و هیچ حرکتی نمی کنند برائت می جوییم!

دیدن مطالب زیر برای افراد زیر 18سال توصیه نمی شود(+18):

تصاویر کشتار مسلمانان میانمار

کلیپ تصویری کشتار مسلمانان میانمار

 

لطفا با کپی کردن مطلب فوق در وبلاگتان در ایجاد یک جنبش وبلاگی عظیم یاری کنید!!!

 

به درخواست : روح نوشت های سید سعید سرفرازی

  • پریسا asemani
کسى که به سوى عالم لقا سلوک کرده و طالب زندگى جاویدان روحانى است، مى‏باید با حالات و صفاتى که مناسب و ملائم با زندگى آخرت باشد خود را متصف کند.

و این جهت در این مرحله لازم و بایستنى است و سالک مى‏باید به اختیار این حالات و صفات را با مقدمات و برنامه‏هایى که ذکر شد در نفس خود تحصیل کند، تا پیش از رسیدن به عالم آخرت خارجى در امتداد همین زندگى ظاهرى، موت اختیارى از عالم ماده و توفیق وصول به عالم آخرت ماوراى ماده و بلکه شرف وصول به مقام بالاى لقاء اللّه را داشته باشد.

[فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً] .

پس کسى که دیدار [پاداش و مقام قرب‏] پروردگارش را امید دارد، پس باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.

[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ‏] .

اى انسان! یقیناً تو با کوشش و تلاشى سخت به سوى پروردگارت در حرکتى، پس او را [در حالى که مقام فرمانروایى مطلق و حکومت بر همه چیز ویژه اوست و هیچ حکومتى در برابرش وجود ندارد،] دیدار مى‏کنى.

[وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ* الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ‏] .

از صبر و نماز [براى حل مشکلات خود و پاک ماندن از آلودگى‏ها و رسیدن به‏ رحمت حق‏] کمک بخواهید و بى‏تردید این کار جز بر کسانى که در برابر حق قلبى فروتن دارند دشوار و گران است.* [دارندگان قلب فروتن‏] کسانى هستند که یقین دارند دیدار کننده [قیامت و پاداش‏] پروردگارشان مى‏باشد.

برگرفته از:  اینجا

  • پریسا asemani