()

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی

وَمَن وَجَدَنی عَرَفَنی

وَمَن عَرَفَنی اَحَبَّنی

وَمَن اَحَبَّنی عَشَقَنی

وَمَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ

وَمَن عَشَقْتُهُ قَتَلتُهُ

وَمَن قَتَلته فَعَلَیَّ دیته

ومن علی دیته فانا دیته ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

زندگی زیباست
زنگی تلاطمی همچو دریاست
گاه پایین گاه بالا
گاه داد و گاه بیداد
زندگی باران است
شرشر لحظه هایش
بی نهایت زیباست
زندگی زیباست
چون خدا با ماست...

: پریسا

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

پست ها از خودم نیستند
مگر اینکه زیرشان
نوشته باشم !

کلمات کلیدی

...

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۵۲ ب.ظ

گاهی چه زود دیر می شود

گاهی که ستاره هم پیر می شود

گاهی که برگ از درخت سیر می شود

انسان چه زود اسیر تقدیر می شود

گاهی چه زود دیده درگیر می شود

گاهی دلی نمک نخورده نمک گیر می شود

گاهی هوای دنیا چه دل گیر می شود

گاهی چه زود غصه فراگیر می شود

گاهی چه زود دیر می شود

گاهی که انتظار تقصیر می شود

کاهی که از خیانت تقدیر می شود

گاهی چه زود سیل اشک سرازیر می شود

گاهی که دل از دست دیده دلگیر می شود

گاهی چه زود پرنده اسیر می شود

گاهی که طعمه نصیب شیر می شود

گاهی چه زود دیر می شود

گاهی که دل زنجیر می شود

گاهی که عشق تفسیر می شود

گاهی چه زود شعله خاموش می شود

گاهی چه زود قصه فراموش می شود

گاهی که خورشید رنگ سیب می شود

گاهی که گرگ زمانه نجیب می شود

گاهی چه زود دیر می شود

گاهی که سکوت تدبیر می شود

گاهی که نیاز تقصیر می شود

گاهی چه زود دیر می شود

گاهی که خدا نزدیک می شود

گاهی که لطف عجیب میشود

  • پریسا asemani

نظرات  (۵)

سلام بزرگوار
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم‌های کوچک تو خلاصه شده است.

سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه‌السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم‌هایش را به جستجو.

سلام بر کوچکی گام‌هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده‌ات.

سلام بر تو که آتش، کوتاه‌تر از دامنت نیافت.
......................................................................
جان ها فدای حضرت رقیه (ع)
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع)
..............................................................
یا علی
شمیم رحمت
سلام بزرگوار
تو را خوب‌تر از شام غریبان، زینب می‌شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.

شام غریبان، تو را خوب می‌شناسد؛ تورا که آن‌قدر پدر پدر کردی و «یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی» گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه‌السلام غوطه‌ور شدی.

سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه‌السلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.

از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می‌رسد و هرگاه نام تو را می‌نویسم، هیچ واژه‌ای را توان توصیف اندوهت نیست.

از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.

سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن‌ها آیا آبله پاهایت خوب شده‌است؟
............................................................................
جان ها فدای حضرت رقیه (ع)
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع)
.......................................................
یا علی
شمیم رحمت
سلام بزرگوار
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

نفس المهموم، ص456. بر گرفته از سایت بزرگ احیاگر شعائر حسینی مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی حاج سید صادق حسینی شیرازی
......................................................................
جان ها فدای حضرت رقیه (ع)
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع)
...............................................................
یا علی
شمیم رحمت
سلام
در دهه اول محرم امسال از شبکه یک سیما یک برنامه ای پخش می شد به نام راه سعادت که در این برنامه کارشناس این برنامه طی اظهار نظر عجیبی وجود نازنین حضرت رقیه (ع) را انکار کردن و گفتن که حضرت رقیه دختر امام حسین نبودن و گفتن که دختر یکی دیگر از اصحاب بودن و همچنین در مورد عزاداری ها نظر عجیبی داشتن!
البته من خودم این برنامه را ندیده بودم در مسافرت بودم، اما دیروز قسمتی کوتاه از اظهار نظر عجیب را دانلود کردم. به وبلاگ سایبان آرمش سر بزنید نویسنده بزرگوار این وبلاگ توضیح دادن؟
شمامیتوانیدباارسال پیامک اعتراض به گروه معارف شبکه یک سیما خشم واندوه خودرا اظهاردارید.
پیامک:3000162
...............................................................................
جان ها فدای حضرت رقیه (ع)
......................................................
سه ساله دختر حسین ، شبیه مادر حسین
........................................................
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع)
...........................................................
یا علی
شمیم رحمت
دل من گم شده گر پیدا شد...بسپارید به امانات حسین ع..

و اگر از تپش افتاد دلم ...ببریدش به ملاقات حسین ع

از حسین ع خواسته ام تا شاید...بگذارد که غلامش بشوم

همه گفتند محال است ولی...دلخوشم من به محالات حسین ع....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">