()

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی

وَمَن وَجَدَنی عَرَفَنی

وَمَن عَرَفَنی اَحَبَّنی

وَمَن اَحَبَّنی عَشَقَنی

وَمَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ

وَمَن عَشَقْتُهُ قَتَلتُهُ

وَمَن قَتَلته فَعَلَیَّ دیته

ومن علی دیته فانا دیته ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آن کس که مرا طلب کند، من را می یابد و آن کس که مرا یافت، من را می شناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست می دارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می ورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را می کشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او می باشم

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

زندگی زیباست
زنگی تلاطمی همچو دریاست
گاه پایین گاه بالا
گاه داد و گاه بیداد
زندگی باران است
شرشر لحظه هایش
بی نهایت زیباست
زندگی زیباست
چون خدا با ماست...

: پریسا

_♥♥___♥♥♥__♥♥___♥♥

پست ها از خودم نیستند
مگر اینکه زیرشان
نوشته باشم !

کلمات کلیدی

خدا هم وجود دارد ...

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۵۵ ب.ظ

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردندو وقتی به موضوع خدا رسید،
آرایشگر گفت :“من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد” .
مشتری پرسید: “چرا باور نمیکنی؟
آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد،
به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می‌شدند؟
بچه‌های بی سرپرست پیدا میشد؟
اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت.
نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.
به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد
و به آرایشگر گفت: میدانی چیست! به نظر من آرایشگر‌ها هم وجود ندارند!
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه. آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند.
هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.
آرایشگر:نه بابا! آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تائید کرد: دقیقاً نکته همین است،
خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند، برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد!

  • پریسا asemani

نظرات  (۷)

سلام
مطلب جالبی بود.
  • سکوت....حسرت
  • روزی انسان از پروردگار پرسید:
    خدایا اگر همه چیز در سرنوشت ما نوشته شده است پس آرزو کردن ما چه فایده ای دارد؟
    پروردگار خندید و گفت: شاید من نوشته باشم هر چه آرزو کرد .......!
  • سکوت....حسرت
  • کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،

    سفری بی همراه،

    گم شدن تا ته تنهایی محض،

    یار تنهایی من با من گفت:

    هر کجا لرزیدی،

    از سفرترسیدی،

    تو بگو، از ته دل

    من خدا را دارم...
    سلام، این مطلب شما خیلی آموزنده است ، تشکر می کنم از شما انشاالله همیشه در یاد خداوند باشید.
    یا علی
    شمیم رحمت
    سلام
    یاد خدا

    مرحوم شیخ عبدالزهرا کعبى - رحمه اللَّه - شبى در مورد کلمه لااله الااللَّه سخن مى‏گفت. مى‏فرمود: «آدم با زبان مى‏گوید لااله الا اللَّه، اما به هنگام گرفتارى، به سراغ همه مى‏رود مگر خدا. آدم مقروض وقتى مى‏خواهد قرضش را ادا کند، از همه کمک مى‏خواهد مگر خداى متعال. چنین کسى مؤمن است و به خداى متعال ایمان دارد، اما هنگامى که به او مى‏گویند: آیا درِ خانه خدا هم رفتى یا نه، مى‏گوید: یادم نبود. چرا به یاد خدا نبوده است؟ از یاد بردن خدا نه تنها بهانه و حجت مناسبى نیست بلکه، دست کم شخص را سزاوار عتاب مى‏سازد.
    یا علی
    شمیم رحمت
    سلام
    حکمت خدا

    نقل است خواجه نصیر الدین طوسى در مجلسى حضور داشت. در آن مجلس چند تن مى‏گفتند: اگر ما به جاى خدا بودیم چنین مى‏کردیم و چنان. یکى مى‏گفت: در عرض یک هفته همه مریض‏ها را شفا مى‏دادم و دیگرى مى‏گفت: من در طول یک هفته همه فقرا را از تنگدستى مى‏رهانیدم. به هر حال هر کسى چیزى مى‏گفت.
    در آن میان خواجه نصیر الدین طوسى سخنى حکیمانه بر زبان راند که اگر خدا براى یک هفته کل امور گیتى را به من واگذارد هرگز کارى را نمى‏کردم که شما مى‏کردید، چون خدا حکیم است و امور کون و مکان را بر اساس حکمت خود سامان داده و جریان مى‏بخشد.
    «مشکل‏ترین مشکل ما حکیم نبودن ماست. خدا حکیم است، معصومین علیهم السلام حکیم‏اند، اما ما این‏گونه نیستیم ولى مى‏توانیم تا حدى در آن مسیر قرار گیریم که این نیز همت، تلاش، پرورش روح و تهذیب نفس مى‏خواهد».
    یا علی
    شمیم رحمت
    سلام
    آموزه ‏اى بزرگ

    یکى از خوارج نزد امیر مؤمنان علیه السلام آمد و به حضرت عرض کرد:
    «إتّق اللَّه فإنّک میّت؛(1) از خدا بترس، چرا که روزى مى ‏میرى».
    در آن زمان امیرمؤمنان على علیه السلام ریاست بزرگ‏ترین کشور را دارا بود، ولى با این قبیل معترضان با مهربانى برخورد مى ‏کرد. این آموزه ناب را باید با ارزش‏ها و هنجارهاى حاکمان امروز مقایسه کرد. یکى از خلفا اعلام کرد اگر کسى به من بگوید: «اِتّق اللَّه» گردنش را مى ‏زنم!
    «به نام خلیفه رسول خدا صلى الله علیه وآله این‏گونه با مردم عمل مى ‏کردند. حضرت امیرعلیه السلام «مع القرآن» است ولى آنها ضد قرآنند. امروزه در دنیا چه کسى مى ‏تواند چنین سخنى را به یک مسئول کوچک بگوید، چه برسد به مسئول بزرگ؟ تا آنجا که در دنیا قوانینى وضع مى ‏شود که اگر به فلان کس اهانت کردند جرم دارد. اینها کجا و آن روش و سلوک حضرت کجا؟».

    ( فقط حیدر امیرالمومنین است)
    یا علی
    شمیم رحمت

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">